ائمه اطهار

شما می توانید نظرات سازنده خود را از طریق لینک نظرات برای ما ارسال نمایید متشکرم

ائمه اطهار

شما می توانید نظرات سازنده خود را از طریق لینک نظرات برای ما ارسال نمایید متشکرم

السلام علیک یا رسول الله

 

                                

 

جناب عبدالمطلب، پدر بزرگ پیغمبر (ص)، پس از آن که به کمال رشد رسید و مناصب کعبه به او منتقل گردید، چیزی نگذشت که فوق العاده عظمت یافته بر مردم مکه و قریش امیر و مهتر شد، عبدالمطلب مردی چهار شانه، خوش سیما، اندکی چاق و پرتو جوانی در چهره اش میدرخشید و مع الوصف تمام موهای سرش سپید بود.
عبدالمطلب چنان بزرگی یافت که از بلاد و کشورهای دور، به نزد او تحف و هدایا میفرستادند، و هر که او را زنهار میداد در امان بود، و چون عرب را داهیه ای پیش می آمد، او را برداشته به کوه خثبیر برده قربانی میکردند، انجام حاجات خود را به بزرگواری او میشناختند، دیگران خون قربانی خود را بر پیشانی بتها میمالیدند، اما او جز خدای یگانه چیزی را مورد ستایش قرار نمیداد ...
عبدالمطلب در آن وقت که حفر زمزم میکرد، قریش او را استهزا نموده، گفتند: تو خوشبخت بودی اگر بیش از یک پسر داشتی. آنگاه عبد المطلب با خدای خود عهد بست که اگر او را 10 پسر آید، یک تن را که از همه برگزیده تر باشد در راه او قربانی کند.
چیزی نگذشت که این موهبت نیز نصیبش گشته دارای ده پسر و شش دختر شد!
این خزانه پسران بر افتخارات او افزود، وقتی که به صحن مسجد الحرام می آمد، ده پسر جوان او، که دنبالش بودند، هاله سر افرازی و جلال بر او انداخته، دیده ها به سویش دوخته میشد!! او کسی بود که تیر دعایش برای داشتن ده پسر به اجابت رسیده بود، اما از این طرف موقع آن رسیده بود که عبد المطلب به عهد خود وفا نموده، یکی از پسر ها را در راه خدا قربانی کند، ولی گاهی که فکر میکرد، دل از یکی برکند و مهر او را در نه پسر دیگر قرار دهد در موقع انتخاب عاجز میماند.
عبد المطلب یک شب تا صبح نخوابید، تمام آن ده نفر را مقابل نظر خود آورده، سبک و سنگین کرد، راه حلی که به نظرش رسید این بود: قرعه به میان آنها کشد و انتخاب را به خدا وا گذارد.
صبح روز بعد عبدالمطلب پسرها را داخل خانه کعبه نمود و بین آنها قرعه زد. قرعه به نام عبدالله درآمد، پس عبدالله را خوابانید تا ذبح کند، قریش مانع گشتند، و زنهای عبدالمطلب شروع به گریه و ناله نمودند، (عاتکه) دختر عبدالمطلب، عرض کرد: پدر، بین شترهایی که در حرم داری و بین عبدالله قرعه بزن، پس او شروع به قرعه زدن نمود، و ده ده زیاد کرد، تا به صد شتر که رسید قرعه به نام شترها برآمد، و بعد عبدالمطلب این کار را سه بار تکرار کرد، و هر سه بار قرعه به نام شترها افتاد و عبدالله به سلامت ماند.

ودیعه الهی را به آمنه سپرد
پس از آنکه جناب عبدالمطلب با قربانی صد شتر، حیات عبدالله را خرید، چند روزی بیش نگذشت که او را با خود به منزل (وهب) برد، خواست تلخ ترین احساسات چند روز خود، و فرزندش عبد الله را با شیرین ترین کارها جبران کند.
جناب آمنه را برای عبدالله خواستگاری کرد. وهب و خانواده او به شرافت و سخاوت مشهور بودند، و آمنه به حجب و حیا، عبدالمطلب گفت: پسر من از یک خانواده قدیمی است که به اصالت معروفند، شمشیر و اسب، دشت و کوه، با شجاعت و قدرت و قوت او را میشناسند.
وهب گفت: دختر من در تقوی بی نظیر است.
عبدالمطلب: پسر من، برای مهر هشت شتر میاورد، و شب عروسی را من تعیین مینمایم، بدین گونه آمنه خطبه خوانده شد.
از این طرف نزدیک شده بود که کاروان قریش برای سفر شام حرکت کند، عبدالله از طرف عبدالمطلب کاندیدای این سفر بود، از این جهت چیزی نگذشت که عبدالمطلب، اسباب عروسی را فراهم ساخت تا عبدالله بتواند با کاروان رهسپار گردد.
جشن مفصلی گرفته شد، بزرگان قریش دعوت شدند، چند شتر برای میهمانان کشتند، آمنه را به خانه عبدالله آوردند، عبدالله که حامل نور نبوت الهی بود آن ودیعه الهی را به آمنه سپرد ....
آمنه در پاره ای از شبها صدائی میشنید، که ای آمنه تو مادر شده ای و بهترین پسر را می آوری.
چند ماهی بیش نگذشت که یک روز صبح صدای طبل بلند شد، مردم مکه به یکدیگر بشارت میدادند که کاروان نزدیک شهر رسیده است، مردم به جنبش آمده و به سوی کاروان حرکت کردند، در پیشاپیش آنها پسران عبدالمطلب سوار اسبهای طلایی رنگ، به استقبال کاروان و برادرانشان شتافتند!
عبدالله در کاروان نبود! خاک یثرب عبدالله را در کام خود کشیده بود، افسوس که آخر الامر هم، عبدالله در جوانی درگذشت. تنها دلخوشی آمنه پس از مرگ شوهر، فرزندی بود که انتظار او را میکشید و آرزو میکرد پسر باشد، یک عبدالله کوچک باشد.
در آن زمان که کعبه را بتخانه اعظم میخواندند، و در جزیره العرب، ایمان به خدا، و فضائل انسانی مفهومی نداشت. در آن زمان که ابرهه با سپاهش به مکه تاخت، تا کعبه را ویران، و آن سال مبدأ تاریخ عرب گشته، آن را عام الفیل نامیدند، یعنی سالی که ابرهه با پیلان مست، برای ویران ساختن کعبه آمد و خداوند آنها را هلاک ساخت.
در 17 و بنا به قولی در 12 ربیع الاول این سال، نزدیک به طلوع صبح، تازگیهایی در جهان پدید آمد:
١- امام ششم (ع) فرمود: شیطان به هفت آسمان بالا میرفت و خبرهای آسمانی را گوش میداد، وقتی که عیسی (ع) تولد یافت از سه آسمان رانده شد، و تا آسمان چهارم میرفت، و چون حضرت رسول (ص) متولد شد از همه آسمانها رانده گردید.
٢- بارگاه انوشیروان (ایوان مدائن) شکست و چهارده کنگره آن افتاد.
۳- انوشیروان در خواب دید که خورشید در تاریکی شب از طرف حجاز برآمد و از نردبان چهل پله ای که سر به کیوان کشیده بود بالا رفت، و همه جا را روشن کرد، جز کاخ او که در تاریکی ماند.
٤- آتشکده آذر گشسب که هزار سال روشن بود، خاموش شد، سرد گشت و مرد.
۵- در یثرب یک یهود بر فراز قلعه ای فریاد کرد: این ستاره احمد است، ستاره پیامبر جدید است، یهودی هایی که پای قلعه ایستاده بودند، به سراغ غیبگو و دانشمند خود دویدند.
٦- یک عرب بیابانی با ریش سپید، و قامتی بلند، مهار شترش در دست، وارد مکه شد، و این اشعار را میخواند: دیشب مکه در خواب بود و ندید که در آسمانش چه نورافشانی و چه ستاره بارانی بود!
٧- در آن شب هر بتی که در هر جای عالم بود، بر رو افتاده بود.
٨- دریاچه ساوه که سالها آن را میپرستیدند فرو رفت و خشک گردید.
۹- وادی سماوه که سالها بود، کسی آب در آن ندیده بود، آب در آن جاری شد.
١٠- داناترین دانشمند مجوس در خواب دید: که چند شتر صعب، اسبان عربی را میکشتند و از دجله گذشته داخل بلاد ایشان شدند، طاق کسری از میان شکست و دو حصه شد، و آب دجله شکافته شد و در قصر او جاری گردید، و نوری از طرف حجاز ظاهر گردید و در عالم منتشر شد و پرواز کرد تا به مشرق رسید.
١١- سریر سلطنت پادشاهان، سرنگون شده بود.
١٢- مجمع پادشاهان در آن روز، غمناک و از سخن بازمانده بودند.
١۳- میان کاهنان و همزادشان که خبرها به آنها میگفتند جدایی افتاد، و ساحران از علم خود نمیتوانستند استفاده نمایند.
نزدیک به فجر صادق، مقارن این حوادث، جناب آمنه دید که ستاره های آبی، با دنباله های ارغوانی، به پشت بام خانه اش میریزند!، از این تماشا مسرور شده بود که ناگهان دید زنهایی نورانی اطراف بالینش نشستند، فکر کرد زنان قریشند، ولی متحیر بود که چگونه خبر یافته اند که او در این وقت میخواهد وضع حمل کند!!
صدایی به سان زمزمه فرشتگان و صدای ارواح از میان آنان بلند شد: یکی گفت: من آسیه زن فرعونم، دیگری گفت: من مریم دختر عمرانم .....
آمنه بر روی آنها تبسم کرد (پسرش به دنیا آمد). آمنه گفت: صدایی شنیدم که میگفت: ای آمنه به پسر تو، خلق آدم، معرفت شیث، شجاعت نوح، خصلت ابراهیم، زبان اسماعیل، رضای اسحاق، فصاحت صالح، حکمت داوود، حشمت سلیمان، ملاحت یوسف، تحمل موسی، طاعت یونس، صبر ایوب، جهاد یوشع، حب دانیال، وقار الیاس، عصمت یحیی، و زهد عیسی عطا شده است.
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.

سادات دو عالم

((انس )) از حضرت رسول اکرم (ص ) روایت مى کند که آن حضرت فرمود:
ان آدم صلوات الله علیه نظر فى الجنتة فلم یر صورت مثل صورته فقال : الهى لیس فى الجنة صورة مثل صورتى ؟
فاخبره الله تعالى و اشار الى جنة الفردوس فراى قصرا من یاقوته بیضاء فد خلها فراى خمس صور مکتوب على کل صورة اسمها: انا محمود و هذا ((احمد))، انا الاعلى و هذا ((على ))، انا الفاطر و هذه ((فاطمه ))، انا المحسن و هذا ((حسن ))، انا ذوالاحسان و هذا ((حس)) .
حضرت آدم (ع ) چون در بهشت به هر سو نگریست و صورتى را به شکل و قیافه خود نیافت ، عرض کرد: خدایا، صورتى نظیر چهره من نیافریده اى ؟
خداى متعال او را متوجه بهشت فردوس کرد و حضرت آدم (ع ) در آنجا قصرى از یاقوت سفید دید و هنگامى که وارد آن قصر شد، پنج تصویر مشاهده کرد که اسامى هر یک از آنها نیز به این شرح نوشته شده بود.
من محمودم و این ((احمد)) است ، من اعلى هستم و این ((على )) است ، من فاطرم و این ((فاطمه ))است ، من محسنم و این ((حسن )) است من ذوالاحسانم و این ((حسین ))است .
حدیث دیگرى در همین موضوع ((شیخ عبدالرحمان صفورى ))در ((نزهت المجالس ))، و ((مولامحمد مبین )) در ((معارج النبوة ))، از حضرت صادق سلام الله علیه روایت مى کند که آن حضرت فرمود:
کان آدم و حواء جالسین فجائهما جبرئیل و اتى بهما الى قصر من ذهب و فضة شرفاته من زمرد اخضر فیه سریر من یاقوتة حمراء و على السریر قبة من نور فیها صورة على راسها تاج ، و فى اذنیها قرطان من لولو، و فى عنقها طرق من نور، فتعجبوا من نورها حتى ان آدم نسى حسن حواء فقال : ما هذه الصورة ؟
قال جبرئیل : ((فاطمه ))، و التاج ابوها، و الطوق زوجها، و القرطان ، الحسن والحسین ، فرفع آدم راسه الى القبة فوجد خمسة اسماء مکتوبة من نور: انا المحمود و هذا ((محمد))، و انا الاعلى و هذا ((على ))و ان االفاطر و هذه ((فاطمة ))، و انا المحسن و هذا ((الحسن ))، و منى الاحسان و هذا ((الحسین )) فقال جبرئیل : یا آدم احفظ هذه الاسماءفانک تحتاج الیها، فلما هبط آدم بکى ثلاثمائة عام ثم دعا بهذه الاسماء و قال یا رب : بحق محمد وعلى ، و فاطمة ، والحسن والحسین ، یا محمود یا اعلى ، یا فاطر یا محسن اغفرلى و تقبل توبتى ، فاوحى الله الیه یا آدم لوسئلتنى فى جمیع ذریتک لغفرت لهم ))(آدم)) (ع ) و حوا، در کنار هم نشسته بودند که جبرئیل بنزدشان آمد و آنان را همراه خود به داخل قصرى از طلا برد، در آنجا تختى از یاقوت قرمز بود و بالاى آن تخت قبه اى بود نور افشان ، و در میان آن قبه چهره اى غرقه در نور، که تاجى بر سر نهاده و دو گوشوار از لولو در گوشش ، و گردن بندى از نور بر گردنش آویخته بود. هر دو از نورانیت حیرت انگیز آن تمثال در شگفت شدند به حدى که حضرت آدم (ع ) زیبائى همسرش حواء را فراموش نمود (زیرا شاهد یک زیبائى بى سابقه و حسن بى نظیرى بود) لذا روى به جبرئیل کرد و پرسید این صورت کیست ؟ جبرئیل گفت : این فاطمه است ، و آن تاجش احمدنما، گردن بندش حیدرنما و دو گوشوارش نشانگر حسن و حسین اوست . آنگاه حضرت آدم (ع ) سر خویش را به سوى قبه نور بلند کرد، و در آنجا این پنج اسم را با خط نور نوشته دید:
من محمودم و این ((محمد)) است ، من اعلى هستم و این ((على )) است ، من فاطرم و این ((فاطمه ))است ، من محسنم و این ((حسن )) است ، و احسان از من است و این ((حسین ))است.
پس از قرائت این نامها جبرئیل گفت : یا آدم ، این نامها را به خاطر بسپار که بعدها یقینا به آنها نیازمند مى شوى ، و آن اسماء مشکل گشاى تو خواهند بود.
بعد از آنکه حضرت آدم مرتکب آن ترک اولى شد و در نتیجه بر زمین فرود آمد، بعد از 300 سال اشک ریختن (بیاد آن نامهاى مقدس افتاد) و با آن اسماء مبارک دعائى ترتیب داد و به پیشگاه خداى متعال چنین معروض داشت :
پروردگارا به حق محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسین ، یا محمود، یا اعلى ، و یا محسن ، یا فاطر از خطاى من در گذر و توبه مرا قبول فرما. در آن هنگام از جانب خداى تعالى خطاب آمد که یا آدم اگر (در آن حال دعا) در خواست مى کردى که گناهان همه فرزندانت را بیامرزم همه آنها را مى بخشیدم ))
آرى براى خداى متعال هرگز سنگینى ندارد که از برکت این دعا جمیع گناهان ما را نیز ببخشد، لذا جا دارد که ما نیز بگوئیم :
((یا رب بحق محمد، و على ، و فاطمه ، والحسن والحسین ، یا محمود یا اعلى یا فاطر یا محسن اغفرلنا و تقبل توبتنا))
حدیث مفصل دیگى جناب سلمان نقل مى کند که حضرت رسول اکرم (ص ) فرمود:((خداى تعالى از اسامى خودش نامهاى ما را مشتق فرموده است : خدا محمود است و من محمدم ، خداى اعلى است و نام برادرم على است ، خدا فاطر است و اسم دخترم فاطمه است ، خدا محسن است و نام دو فرزند من ((حسن و حسین است .((این روایت را نطنزى )) در ((خصائص علویه ))، و عده اى دیگر از دانشمندان بزرگ شیعه و سنى نقل فرموده اند، و اگر به جز این روایت ، حدیث دیگرى در دست ما نباشد از همین خبر، مطالب مهمى را مى توان استفاده کرد، و با توجه به این که بعد از سیصد سال اشک ریختن ، در هنگام درماندگى و احتیاج ، این نامهاى مقدس مشکل گشا و نجات بخش آدم ابوالبشر بوده اند، کاملا واضح است که تمام فرزندان آدم در سختى ها نیازمند آنان بوده و در طلب حاجت و رفع گرفتاریها با توسل به این اسماء مبارک کامروا خواهند بود.

 

 

مولاعلی و شیعه علی

سالروز وفات حضرت معصومه(س)

                                                                            

 

                                 وفات حضرت معصومه (س) بر عموم شیعیان جهان تسلیت باد.

                                                          

زندگینامه امام حسن عسکری(ع)

                                          میلاد با سعادت امام حسن(ع) عسکری بر عموم مسلمین مبارک

 

                               

 

حسن بن علی (ع) یازدهمین امام شیعیان در سال  231 یا 232 ه.ق درمدینه به دنیا آمد . پدرش امام ها دی (ع) بود و مادرش زنی نیک کردار به نام سوسن یا حدیثه یا سلیل بود . در کودکی به همراه پدر به دستور خلیفه عباسی از مدینه به ((سامرا)) مرکز خلافت آن روز عباسیان رفت و در محله ای بنام عسکری( قرار گاه سپاهیان )زیر نظر ماموران حکومت اقامت داشت  و به همین جهت به او لقب عسکر ی داده اند .

حدود 23 سال داشت که به امامت رسید. در این دوره قدرت نظامی عباسیان به دست سپاهیان ترک بود و آنان هر گاه می خواستند خلیفه ای را عزل و دیگری را به جای او می نشاندند . از این رو دوران اماممتش هم زمان شد با چند تن از خلفای عبا سی و در همین دوره  مشکلات و شورش های فراوان گریبان گیر آن ها بود از جمله شورش یعغوب لیث صفاری از سیستان .در این هنگام پیروان امام رو به فزونی بود و بیشتر با نوشتن نامه با آن حضرت در ارتباط بودند پاسخ بسیاری از این نامه ها در کتابهای حدیث آمده است . خلفای عباسی نیز سخت امام(ع)را زیر نظر دا شتند. به ویژه اینکه شماری از کار گزاران  حکومت او را شایسته خلافت می دانستند .دلیل دیگر مراقبت و آزار امام از سوی دستگاه حکومت عباسی نقل حدیث های بود در باره برچیدن حکومت های ستمگر توسط حضرت مهدی (عج) فرزند  و جانشیتن امام حسن عسکری (ع).

به همین دلیل امام نیز برای در امان ماندن مهدی موعود (عج) تدابیر ی سنجید .آن حضرت ولادت مهدی (عج) را پنهان می کرد  و اگر به نزدیکان نیز بشارت می داد.از آنان می خواست که آن را پوشیده نگه دارند .یک سال پیش از شهادت خود  حضرت مهدی(عج) را به مکه فرستاد و برای انحراف افکار دشمنان از موضوع امامت   مادرش را وصی خود قرار داد مانند  امام حسین (ع) که خواهرش زینب را وصی خویش قرار داد  اما امامت و جانشینی او را به خواص شیعه و نز دیکان اعلام کرد .در شمایل ان حضرت آمده است  چشمانی سیاه   قامتی نیکو  صورتی زیبا و بدنی موزون داشت .

امام حسن عسکری(ع)زاهدترین و عابدترین مردم عصر خود بود . کم سخن می گفت و بیشتر می شنید . بخشنده بود و خوش اخلاق. علمای مسیحی زمانش او را عیسی مسیح می پنداشتند و به دانش و کمالش معترف بودند . در بیشتر گزارش های که در دوران زندان آن حضرت در دست آمده که زندانبان شیفته شخصیت آن حضرت  می شدند . روایت است که وقتی امام در زندان صالح بن وصیف بود عباسیان دو تن از افراد پست را بر او گماردند .

پس از مدتی با کمال تعجب دیدند  ان دو نماز می خوانند و روزه می گیرند . انان را ماخذه کردند و در مورد امام از آنان پرسیدند . پاسخ انان چنین بود :ان مرد همواره روزها روزه است و شبها را تا صبح در حال عبا دت . هر گاه بر ما نظر می کرد از شکوه و جلالش به خو می لرزیدیم و تاب و تحمل نداشتیم .

امام حسن عسکری (ع)  در 28 یا 29 سالگی در سامرا مسموم شد و به شهادت رسید و فرزند خردسالش مهدی موعود (عج) بر او نماز گزارد  وای نماز دیگری نیز با حضور جمعیت و به امامت برادر خلیفه ب راو خواندند  و پیکر مطهرش را در خانه خود  کنار قبر پدر به خاک سپردند . رساله ای در تفسیر دو سوره اول و دوم قرآن به ایشان منسوب است این تفسیر بارها در ایران و جهان عرب چاپ شده است .

منتظر ظهور

  

 

                                                بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج ولعافیه والنصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته و المستشهىین بین یدیه

اللهم کن لولیک الحجه بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعه و فی کل الساعه ولیا و حافظا و قائدا و

ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا وتمتعه فیها طویلا

                                         صدایی می شنوم از ته دل

                                           صدایم می کند از راه دور

                  از درد انتظار می گوید و تنهایی بی وصف حضرت مهدی(عج)

                                      می گوید کیست مرا یاری کند

                                          کیست که مرا بخواند

                                  از عشق و تنهایی چه می دانید

                                     بیایید قدر انتظار را بدانیم

                                     قدر با یاد او بو دندرا بدانیم

                                     شبهای تاریک می گذرد

                                     همه دلها شده اند تا ریک

                               به یاد آریم روزی را که او خواهد آمد

                                      شکوفه ها باز خواهند شد

                                       نور بر دلها حاکم خواهد شد

                                       بیایید امید انتظار را زنده کنیم

                                          همه ی دنیا را بیدار کنیم

                                             تا بشنوند صدای او را

                                       که می گوید دعا کنید برای من

                                                                                                       ( معرفت نفس)

زندگینامه امام سجاد(ع)

 

                                     

                                                امام سجاد (ع)

چهارم پیشوای شیعیا ن در روز پنجشنبه پنجم شعبان سال38 هجری در مدینه به دنیا آمد نام مبارک او ((علی )) و کنیه اش ابوالحسن است و مشهورترین لقب ایشان زین العابدین (زینت خدا پرستان ) سید الساجدین (سرور سجده کنندگان ) و سجاد ( بسیار سجده کننده ) می باشد پدرش امام حسین(ع) و مادرش گرامی اش شهر بانو دختر یزد گرد پادشاه ساسانی .

امام سجاد (ع) انسانی کامل و برگزیده حق و در همه جهات اخلاقی عبادی و علمی و نمونه مجسم قران کریم و رسول امین (ع) بود . فزونی عبادت و نیایش امام در پیشگاه خدا به حدی بود که آن حضرت سرور و و زینت بخش عبادت کنندگان (سیدالعابدین-زینالعابدین ) و بسیار سجده کننده (سجاد ) لقب یافت پیامبر گرامی اسلام در حدیثی فرموده است هنگامی که روز قیامت بر پا می شود منادی خداوند ندا می کند کجاست زینت عبادت کنندگان ؟ در ان هنگام پسرم علی بن الحسین را می نگرم که در صحنه قیامتشادمان گذرمی کند .

گذشت تواضع حسن معاشرت مردم دوستی کثرت در دعاو نیایش پرهیز گاری بزرگواری و سخاوت از صفات برجسته امام بود او همواره پاسخ بدی را با نیکی می داد و از خطاها و لغزش های افراد چشم پوشی می کرد . انفاق ها و صدقات امام سجاد(ع) پوشیده بود و صدقه را پیش از آنکه به طرف بدهد می بوسید چرا که معتقد بود صدقه پیش از آنکه به دست نیازمند برسد به دست خدا می رسد . امام سجاد (ع) شبانه و پنهانی کیسه نان و غذا را به گرسنگان می رسانید و می فرمود . صدقه پنهانی آتش خشم خدا را خاموش می کند . رسالت مهم امام سجاد(ع) در آغاز امامت تکمیل نهضت خونین پدر و به ثمر رساندن خونهای پاک شهیدان بود . کوفه نخستین جایی بود که اسیران را به آنجا بردند . امام سجاد(ع) در کوفه به یاری عمه اش زینب کبری و دیگر اسیران از طریق سخنرانی برای کوفیان ایستادگی در برابر ابن زیاد و افشای جنایات او در کاخ فرمانداری چهره حقیقی قیام کربلا را برای مردم تر سیم کرد و جنایات یزید عبیدالله و همدستان آنان را در کشتن و به اسارت گرفتن خاندان پیامبر(ص) بر ملاء ساخت و جریان شهادت پدرش را - بر خلاف بر داشت کوفیان - بزرگترین افتخار خاندان خود شمرد .

شرایط سیاسی- اجتماعی امام به گونه ای بود که نمی توانست به طور آشکارا با حکومت مبارزه کند به ناچار از سلاح دعا و مناجات استفاده کرد . زیرا در آن شرایط دعا بهترین و موثرترین عامل سازندگی و تربیتی افراد بود . مجموع دعا های امام سجاد (ع) در کتابی به نام (صحیفه سجادیه )) گرد آمده است به طوریکه این کتاب نورانی در اخت القران و زبور آل محمد لقب داده اند و داری 54 دعا در موضوعات مختلف است یکی از دعاها یی که در صحیفه سجادیه بسیار تکرار شده است دعای ((اللهم صلی علی محمد و آل حمد ))است این دعا از هر دو جنبه تربیتی و سیاسی اش مد نظر امام بوده است .

امام سجاد در دوران 34 سال امامت خود با پنج تن از خلفای اموی به نام های یزیدبن معاویه - معاویه بن یزید - مروان بن حکم - عبدالملک بن مروان و ولید بن عبدالملک معاصر بود . ولیدبن عبدالملک که مردی ستمگر و زور گو بود از شهرت و محبوبیت روز افزون امام چهارم و از شخصیت الهی و روحانی و معنوی آن حضرت در میان مردم رنج می برد . او می تر سید که مردم گرد آن بزرگوار جمع شده و برای سلطنت و حکومت او ایجاد خطر کنند . از اینرو توانست وجود آن گرامی را تحمل کند و سرانجام در 25 محرم سال 95 هجری هشام بن عبدالملک مسموم و به شهادت . قبر آن بزگوار در قبرستان بقیع و در کنار قبورپاک امام مجتبی(ع) امام باقر(ع) و امام صادق(ع) است بدون هیچ گنبد و بار گاهی .