محبتهای خالصانه و بیدریغ، فداکاری و گذشت، بوسههای پرمهر، دستان گرم نگاههای دلسوزانه و نگران فقط در قالب کلمات، رویا؟!
خلا نبودن مادر با حضور فیزیکیاش...
آیا مادر شدن فقط تولد یک انسان از بطن شماست؟!
دست سردم هیچگاه با دستان مادر گرم نشد، اشک گرمم هیچگاه با دستان مادر خشک نشد.
مادر افسرده چگونه میتواند فرزندانی شاد و بانشاط تربیت کند؟!
مادر بیحوصله چگونه به فرزندان کلام محبت میآموزد؟!
مادر بیمسئولیت و خودخواه چگونه مهرورزی را تجربه خواهد کرد؟!
مادر بداخلاق چطور میتواند فرزندانی آرام و صبور داشته باشد؟!
میخواهم بدانم اگر فرزند باید همیشه و همهجا رضایت پدر و مادر را جلب کند تا به این وسیله رضایت خدا را فراهم آورد، مادران و پدران چطور؟!
چنان غرق زندگی است که نفهمید دیروز و امروزم را بیدریغ به پایش ریختم، فردا را چگونه خواهد دید؟!
هر چه از عشق، مهربانی، صفا، محبت، فداکاری، گذشت بگویم در ظرف گنج وجود مادر نمیگنجد آیا این ظرف در وجود همه مادران است؟!
مادرم با همه وجودم فریاد میزنم و با همه بغضم میگویم:
چه شبها برای خوابیدنم بیدار ماندی! چه صبوریها کردی و من بیصبر و طاقت بودم مهربانی کردی و من جفا کردم.
هرگز نخواهم گفت دوستت دارم
چرا که برای نام مقدست
دوست داشتن
واژه
حقیری است.
معصومه غلامی