خدایا چگونه می توانم رو به سوی تو بیا ورم و زبان به حمدو ثنایت بگشایم در حالی که خود از کرده خود آگاهم . چگونه می توانم دوستدار تو باشم در حالی که به عهد وپیمانی که با تو بسته ام وفادار نبوده ام . چگونه می توانم طلب عفوو بخشش کنم در حالی که شعله های عصیان در درونم فرو زان است . بارالها . چگونه می توانم رو به توبه آورم در حالی که اسیر هواهای نفسانی خویشم . بارلها. تو از علاقه من نسبت به خودت آگاهی و می دانی که چقدر مشتاق رسیدن به توام اما هر وقت که تصمیم گرفتم که به سوی تو بیایم گناه به سراغم آمد و مرا از تو دور ساخت .
خداوندا . همیشه آرزویم این بوده که حتی برای یک روز هم که شده آن چیزی باشم که تو می خواهی و آنچه کنم که تو می پسندی . ولی افسوس که این نفس سرکش تاکنون مجال برآورده شدن این آرزو را به من نداده است .بارلها .می ترسم از خویش و این سرنوشتی که در انتظار من است . از این بیابان و شوره زاری که در پیش روی من است می ترسم . می ترسم مرگ به سراغم بیاید و آرزوی رسیدن به تو را این بار او از من بستاند .
خدایا تو خود می دانی که چه سخت است ماهی کوچک اسیر آبی دریای بیکران باشد .
خدایا تو خود می دانی برای من که همیشه با تو زندگی کرده ام این مسیرتکراری روزگار که ناخواسته مرا به کام خود می برد چقدر ملال آور و خسته کننده است .