عشق رضا
دردمندم من و درمان منی
یا قریب الغربا جان منی
سر نهادم به وفا بر قدمت
تا شود شامل حالم کرمت
تو انیس دل تنهای منی
دین من هستی و دنیای منی
در دلم مهر و وفای تو بود
سر و جانم به فدای تو بود
منم آواره تنها مانده
دل من در حرمت جا مانده
چه شود گر تو پناهم باشی؟!
پرتوی شام سیاهم باشی؟!
ای که عطر خوش گلها داری
در دل اهل وفا جا داری
فرشیان ریزه خور خوان تواند
عرشیان خادم و دربان تواند
من دلخسته گرفتار تو ام
خاک پای تو زوار تو ام
بار دوشم شده عصیان و گناه
جز به درگاه تو کو چاره و راه؟!
به سر کوی تو راهی خواهم
در جوار تو پناهی خواهم
خسته و زار و ملو لم چه کنم؟
نکنی گر تو قبو لم چه کنم؟
همه دم نام تو را می خوانم
تو خود امید منی می دانم
افتخاریست برایم مولا
که غلام تو((رضا))یم مولا
غلامرضا غلامپور